loading...
سوار نت

هانی بن عروة
دومین شهید انقلاب بزرگ عاشوراء

هانی را میان بازار می گردانند و او فریاد می زند...وای مذجح ....وای مذجح...!
بازار گوسفند فروشان پر است از آدمیانی که خوب می دانند
هانی کیست
و برای چه دستان او را بسته اند...
هانی اما..در آن اسارت و بندهای دنیا
و آن گیربازار دین فروشان...
آزادی خریده است...به قیمت جان
و به ارزش میزبانی مسلم
و دفاع از قاصدک حسین....
هانی باز فریاد می زند...
منم هانی بن عروة...استخوانی،عصایی تا برهانم این گرگ صفاتان را...
و چه حزن انگیز است...که بازار گوسفندفروشان
پر است از گرگ های درباری
که جز سینه هانی را میل دریدن ندارند.
و غلام پسر مرجانه...
آخرین بند دنیا را باز کرد
و هانی از میان دین فروشانِ گوسفند پرست و گرگ صفت پر کشید.

 

سیدمیثم میرتاج الدینی(مسیح)

هانی بن عروة (ابو یحیی مذحجی مرادی غطیفی)

دومین شهید انقلاب بزرگ عاشوراء


در ها همه بسته بودند که او در به رویش گشود،
یار و یاور پیامبر و شجاع جمل و صفین و نهروان رسم میهمان نوازی را خوب آموخته بود.
دست هایش پناهی شد برای قاصدک حسین
و همین دست ها بالی برای پرکشیدن به سمت آسمان
دالاماره عبیدالله... این چاه عمیق ناجوانمری که این بار هانی بن عروه را به اسارت خویش در آورده بود.
تنها به جرم مهمان نوازی سر از تنش جدا کردند و وارونه بر دار آویختند،
اما نه هراس که دنیا وارونه آخرت است...

 

حدیث عارف

مسلم بن عقیل

نخستین شهید انقلاب بزرگ عاشوراء

کوفیان مهمان نواز نبودند...
قاصدک کوفه خوب این را می داند...
در صفین بوده
و حال جماعت کوفی را دیده است.

در خانه هانی مأمن گزیده بود.
هانی اما این ایام میزبانی نمی تواند بکند
چرا که پای در رکاب مریضی گذارده
و بستر برای او همدمی است که شب و روز با او سر می کند.
پسر زیاد..آن فرزند زیاده خواهی،از هانی اذن عیادت گرفته است تا سر و گوشش را از خانه هانی آب دهد و هانی به امید آنکه شمشیر مسلم در غفلت فرزند مرجانه از خون او سیراب شود قبول می کند.
اما عبیدالله مهمان خانه هانی است،
و از پشت خنجر زدن به مهمان ناجوانمردی دو چندان می خواهد.
مسلم از حسین رسم مهمان کشی نیاموخته است...که اکنون اینگونه شمشیر بر عبیدالله فرود آورد.
مسلم مهمان کشی نمی کند،
اما کوفیان چرا...
و عبیدالله دو چندان ناجوانمردی را دارد..
مسلم را ...بر بال ملائکه می نشاند....

 

سید میثم میرتاج الدینی(مسیح)

مسلم-بن-عقیل
نخستین-شهید-انقلاب-بزرگ-عاشورا

قاصدک را دیده ای که چگونه خویش را به دست باد می سپارد،
اکنون مسلم را بنگر...
او همان پیک راستین فرزند علی است که نه تنها دل خویش، بلکه جانش را به حسین سپرده است.
قاصدک حسین فرمان امامش را با جان و دل پذیرفت و پای به کوفه نهاد؛
کوفه... این شهر نیرنگ نامردان و ناجوانمردان،
شهر میزبانانی که مهمان را از بالای دار الاماره زمین زدند.
می گویند مهمان حبیب خداست اما...
اما کوفیان مهمان نواز نبودند!

 

حدیث عارف(اسراء)

آفتاب گردان ها هماره رو ب آفتاب دارند
و گل های کربلا همه آفتاب گردان حسین اند
حسین استوانه ای است که پیچک های کربلا به طواف او می گردند!
آفتاب که می زند
یاس های مشتاق آفتاب
در برابر او به سجده خیز بر می دارند...
اما
و از گودی چه درو می کند دشمن؟
لاله یا آفتاب گردان؟
پیچک یا یاس...؟
در میانه مرداب لشکر عمر سعد..
جز شقایق چه می روید؟
کمی آن طرف تر از غوغای کربلا
نیستانی برپاست
و بر هر نی شقایقی،لاله ای...
و پیچک هایی دست به دامن نی ها

حسین...ای آفتاب...
ای مطلق روشنایی در آشفته بازار تیرگی ها
ما را به ضیافت عطرآگین گل های صحرای کربلایت بخوان
و بر خوان روشنایی بنشان

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 107
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 13
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 27
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 38
  • بازدید ماه : 33
  • بازدید سال : 236
  • بازدید کلی : 5,362
  • دیگر وبلاگ ها