loading...
سوار نت

بحث بر سر این موضوع بود که انسان چگونه می تواند مسیر حق را بشناسد.
در این باره تصمیم گرفتیم قدری قلم بر صفحه بلغزانیم و به اندازه دانسته هایمان بنویسیم که چند سطری می شود و اگر قرار بود به اندازه ندانسته هایمان از انسان و غیر انسان بنویسیم چند صد من مثنوی که هیچ...میلیون ها کتاب خانه می شد به تعداد علم الهی که غیرقابل شمارش است.
برای شناخت مسیر انسان باید اول انسان را شناخت.
وقتی به انسان می نگریم آنچه که مشهود است و همه بدان معترف هستند بی نهایت بودن انسان است.
آیا انسانی با قوه بی نهایت،با آنچه که محدود به مادیات و عالم دنیاست ارضا می شود...؟
و همین است راز بی نهایت بودن انسان،که هر چه بیشتر به او می دهند بیشتری را طلب می کند.
انسانی که خانه دارد،ماشین طلب می کند،خانه ای بزرگتر،چندین خانه و..حتی اگر شهری به نام او شود،در پی رسیدن به شهرهای بیشتر باز می کوشد و همین از شوق به کشور گشایی پادشاهان پرده بر میدارد..راز بی نهایت طلبی انسان.
و همین انسانی که به شهرها و کشورها سلطه پیدا کرده است باز خود را راضی نمی یابد...
و همه اینها مصادیقی است تا به ثابت کند بی نهایت بودن انسان را.
انسان بی نهایت با محدود ارضا نمی شود...
بی نهایت طلبی در انسان فقط با رسیدن به بی نهایت ارضا می شود و آیا بی نهایت در این دنیا خلاصه می شود؟
این دنیا که محدود است به رنگ و شکل و سطح و...
اگر این انسان برای این دنیا آفریده شده بود چرا باید به او عقل داده می شد..آیا غریزه یک حیوان برای زندگی در این دنیا کفایتش نمی کرد؟؟؟
حیوانات هم میخورند و می آشامند،درحالیکه عقلی ندارند،اختیاری ندارند...
حیوانات محدود به دنیا هستند در حالیکه اختیار واراده ندارند.
آیا اینکه ما اینها را دارا هستیم پرده از طولانی بودن مسیر بر نمی دارد؟
به جنین بنگر...او در شکم مادر از یک لوله تغذیه می کند و اموراتش می گذرد.
چه نیازی به چشم داشت،چه احتیاجی به گوش و...داشت؟
اگر میخواست همیشه در شکم بماند و اگر محدود به رحم مادر بود،چرا برای او گوش و هوش گذارده اند؟
این امکانات نشان می دهد که او برای دنیای دیگری است و محدود به شکم مادر نمی باشد.
و حال آیا انسانی که عقل دارد،فکر دارد،اراده دارد،اختیار دارد،محدود به دنیایی است که زنبور هم بدون اینها می تواند در آن بماند و بهتر هم بگذراند اموراتش را.
پاسخ روشن است...این انسان راهی بس عظیم و طویل دارد.

حال سوال اینجاست..این انسان بخواهد راه خود را از میان هزاران بیراهه بیابد چگونه عمل کند؟
آیا عقل راهنمای خوبی است؟؟
آری عقل راهنمای خوبی است اما کافی نیست.
عقل انسان کلیاتی می یابد که در محدوده تجربه اوست.حس های پنج گانه او محسوساتی را می یابد که آنها را درک کرده و عقل برای این محسوسات قواعدی کلی می سازد.
اما راهی که تا به حال آن ادامه آن را که آن سوی دنیاست ندیده است،حس نکرده است،و با عقل نتوانسته برای آن قاعده ای بسازد را می تواند با عقل و حس بیابد؟؟
و باز جواب کاملا روشن است.
هرگز...انسانی که فقط محدوده دنیا را دیده(حس) و درک کرده(عقل) نمی تواند به فراتر از دنیا دست یازد.
پس در این فصل نداری چه باید کرد؟؟
در این قحطی و حیرت زدگی چه باید کرد؟
در این بیابان بلا که پر است از بیراهه هایی که نه تنها ما را به هدف نزدیک نمی کند که دور می سازد به کدامین راهنما چنگ زنیم؟
در این تحیر و سرگردانی که نه مشک عقل مرا سیراب می کند و نه باریکه حس چه باید کرد.
اینجاست که انسان درک می کند نیازی شدید را..نیازی به مراتب بالاتر از نیاز به آب و خوراک و پوشاک.
اینجاست که می فهمد بیچاره است و می فهمد عاجز است.می فهمد فقیر است و جهل دارد.
اینجاست که می یابد وجود راهنمایی ضرورت دارد.
اما کدامین راهنما؟؟؟
اگر ما به این رسیده باشیم که خدا ما را خلق کرده است و این خدا بی هدف نمی آفریند و برای رسیدن به هدفش کمک حالی برای بندگانش می گذارد،خوب می فهمیم در این وانفسا باز هم او ما را تنها نمی گذارد..که اگر بگذارد دیگر خدا نیست،دیگرحکیم نیست و...
اما خدا باید راهنمایش را انتخاب کند.
کسی که بتواند هم با خلق رابطه برقرار کند و هم با خالق.
پیام خالق را گرفته و به خلق برساند و چه کسی بهتر از خود انسان.
چرا که مخلوقی جز او نمی تواند ..انسان است که رابطه دو سویه خالق و خلق را برقرار سازد.
فرشته و جن هر دو در یک سو لنگ میزنند.
این انسان که برگزیده می شود باید مجهز به صفاتی گردد که ره نمایی کند نه گمراهی.
1-بایدخود از تمامی راه ها و بیراهه ها آگاه باشد.
2-نباید گمراه گردد یا فراموش کند و دچار خطا و نسیان شود

اینگونه انسانی را ما معصوم خطاب می کنیم.
عصمت یعنی آگاهی و دور بودن از خطا و نسیان و...
راهمای معصوم به ما جهت دهی می کند.
برنامه ای راهبردی و کلی ارائه می دهد.
همانند دیده بانی که در جنگ گرا می دهد و رزمنده با گرای دیده بان ضربه میزند،می جنگد و پیش می رود.
راهنما گرا می دهد و اینجاست که عقل گرای معصوم را آنالیز کرده و پیروی می کند.
و اگر از معصوم شنید نه آنکه بیند باز به عقل رجوع می دهد،مخالف با عقلش نبود تبعیت می کند.
این مسیر بلند حق است.
اینگونه انسانی که میخواهد به بی نهایت برسد می فهمد نیاز مبرم و شدید به راهنما و وحی را.
می فهمد که حتی بدون آب و خوراک بماند بهتر از آن است که از وحی دور بماند که زندگانی دور از وحی زندگانی حیوانی است و انسان بمیرد بهتر از آن است که حیوان بماند و امکانات(عقل و اراده و اختیار و...)را به باد فنا دهد و آخر سر دست خالی و خسارت زده برگردد به سوی معبود.
این مسیر و راهی است که یک سوی آن به بی نهایت لا مکان و بدون زمان می رسد و هدف در این راه همان بی نهایت است و آن همان خالقی است که در اضطرار به وحی و راهنمایی انسان را به حال خود رها نمی کند.
و این انسان هدفش خداست و حتی به بهشت هم برود باز راضی نمی ماند که بهشت منزل گاه اوست نه هدف او.

حرف دل:سعی شد در این مقاله که در جای جای آن می شد از روایات نورانی و مبارک حضرات معصومین و از آیات شریف قرآنی استفاده کرد،بیشتر سمت و سویی با حضوریات انسان داشته باشد.
امید است که مرضی امام زمان واقع گردد.
وفقک الله و ایانا
سید میثم میرتاج الدینی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 107
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 13
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 112
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 127
  • بازدید ماه : 273
  • بازدید سال : 476
  • بازدید کلی : 5,602
  • دیگر وبلاگ ها