loading...
سوار نت


یکی از اصلی ترین سیاست های نظام که بارها توسط رهبری ابلاغ و اعلان شده، سیاست حضور حداکثری مردم در عرصه های متعددی همچون حضور پای صندوق های رأی می باشد.
کشاندن حداکثر مردم پای صندوق رأی-ورای از آنکه چه کسی را مردم انتخاب میکنند- ایجاب می کند که دست اندرکاران نظام، همه توان خود را برای ایجاد یک رقابت به کار گیرند.
ایجاد رقابت هرچند به صورت صحیح و سالم شکل گیرد، قطعا مردم را به طرفدار و به تعبیر دقیق تر، به هوادار تبدیل می‌کند.
متأسفانه فضای سیاسی کشور در چند سال اخیر به گونه ای بوده که مردم هواداری و طرفداری خود را با پایان رای گیری، تمام نمی کنند و پس از اخذ آرا به جای اتحاد و همدلی در مطالبه از مسئول منتخب، به هواداری خود ادامه می‌دهند و مخالفان و رای ندادگان هم احساس شکست کرده و به دنبال انتقام با انواع متفاوت آن هستند.
به همین جهت هواداران خود را مدافع آرا خود دانسته و روی اشتباهات منتخب خود سرپوش گذاشته و تا مرز اغماض از بدی ها و توجیه خیانت ها پیش می‌روند.
.
اینگونه است که برای مثال 24میلیون رای آقای روحانی، 24میلیون هوادار شمرده می‌شوند نه24میلیون مطالبه گر... و به جای آنکه این 24میلیون خواستار عمل به وعده ها باشند آن هم همراه با نظارت دقیق و عمیق، آن افرادی که به رییس جمهور منتخب رای نداده اند، طلبکار می‌شوند و رای دهندگان مدافع و اغماض کننده و توجیه گر.
باید در عرصه سیاسی که مهم ترین جلوه آن انتخابات ریاست جمهوری است، سطح درک به اندازه ای ارتقا یابد که پس از انتخابات هواداری تبدیل به مطالبه گری شده و منتخب مردم احساس کند اگر24میلیون رای آورده این به معنای 24میلیون مطالبه گر است نه24میلیون هواداری که درصورت اشتباه و خدای ناکرده خیانت هم از او پشتیبانی می کنند.
اینگونه آسیب دوقطبی شدن جامعه و نقد مخرب از سوی مخالفین فرد منتخب پدید نخواهد آمد. دو معضلی که هم رهبری نظام و هم دولت های وقت، همواره با آن مواجه بوده اند.
.
پاورقی: یادمان نرود که ما مردم نقش به سزایی در کشور داریم.

سیدمیثم میرتاج الدینی

عجیب ترین مساله ای که در هفته عفاف و حجاب ذهن مرا درگیر کرده این است:
طرفداران برهنگی، مدعیان آزادی(!) ، روشنفکران مقلّد غرب، مخالفان حجاب، مدافعان حقوق زنان و ... از سویی می گویند:
زن در جامعه بایستی آزاد باشد و خود نوع پوشش خود را انتخاب کند و نباید زنان را مجبور به رعایت حجاب کرد،
از سوی دیگر بر محجبه ها، چادری ها به بدترین شکل ممکن که تمسخر و تحقیر و فحاشی و گاه ضرب و شتم است، می تازند که چرا این سیاهی را به تن می کنند؟
آیا آزادی یعنی انتخاب برهنگی؟؟
یعنی نمی شود زنی آزادانه حجاب را انتخاب کند؟؟
به انتخاب زنی که برهنگی را برگزیده احترام می گذارند ولی به انتخاب زنی که حجاب را برگزیده اهانت می کنند؟
پس آزادی از نگاه این افراد یعنی انتخاب آنچه ما می گوییم نه انتخاب آنچه که خود می پسندد.
.

سید میثم میرتاج الدینی

والعصر... کربلا غروب ندارد... چرا که حسین، خورشید بی زمان و لامکان در آن طلوع کرد و از آن طلوع کرد... طلوعی به وسعت تاریخ گذشتگان و به عمق آینده ای دور و شاید نزدیک تر از دور...!
درخشش حماسه حسینی برفراز آسمان کربلا چنان بود که شب های آن را از ظلمت استبداد به روشنایی فردا های استقلال استحاله کرد و بر افق کربلا قدم گذارد.

حسین بر فراز افق کربلا قدم گذارده و از کربلا تا آسمان پلی زده است به قیمت عباس و علی اکبر هایش و راهنمایی پس از خویش بر این مسیر نهاده و نشانه ای... و زینب و هر آن کس که زینبی عمل کند و روایت کند جریان عظیم ذبح شدگان کربلا را و با عشق در آمیزد پیوند عشق وحماسه را و حدیث عاشقی را متولد سازد و به عالمیان باز گو کند و پرده افکند از رخ این متولد و بخواند: هر که در این بزم مقرب تر است...جام بلا بیشترش می دهند؛ راهنمایان این مسیر از خاک تا افلاک است و نشانه این مسیر را می شود در جغرافیای کربلا جستجو کرد و تفحص نمود آنچه را که خاک در دل نهان کرده است. نشانه خود کربلاست.

 

کربلا نشانه است و این راه گم نمی شود، چرا که مشعل افروز حسین است و در این طوفان تحیر، کشتی، سفینه حسین است که سریع تر دل آب های بازدارنده را می شکافد و حسین ناخدای این سفینه نجات است که به ساحل امن می رساند.
حسین برای ورود قربانی می طلبد و برای دخول اذن می خواهد و قربانی کردن میزبان همان اذن دخول دادن به میهمان است و حسین میهمان خداست که چند روزی به امانت در زمین نهاده شد و حال قصد بر گشت در سر دارد و کدام خون است که ارزش ریخته شدن به پیشوازی حسین را دارا باشد جز خون خدا.
حسین خون خداست و قربانی این راه می شود و با نام خود سردر این مسیر آزادگی را آذین می بندد و برای این مهمانی با شکوه خدا سر را خضاب می کند و در طبق اخلاص می گذارد و پیش کش درگاه احدیت می نماید تا عبودیت را به اتمام رساند و دفتر عشق را آغاز کند.
حسین سر آغاز دفتری است که انتها ندارد و بر هر برگی از این دفتر تاریخی ثبت می کند به تعداد حسینی مانده ها و حسینی مانده ها، مانده اند در کربلا و برده است ما را در دنیایی که کربلا در آن گمنام است.
کربلا تنها یک قطعه گمنام از زمین نیست و عاشورا را یک برهه ای کوتاه از زمان گذشته در لای مکتوبات تاریخ دانستن خطاست... که کربلا مکتب ایمان و ایستادگی است و درس قیام و اصلاح و عاشورا مبارزه و توصیف حق است و پس از عاشورا هر آنچه گذشت صبر بود و صبر... و این جز زیبایی نیست...

 

زیباترین داستان، عاشوراست و قصه زندگی کسانی که از خسران رهیدند و به عشق رسیدند که جز به عشق رسیدن، شاید پریدن باشد اما رهیدن نیست؛ که برای عاشقی پرواز لازم است اما کافی نیست و نمی باشد و آنان که تا کربلا آمدند، پرواز کردند و آنان که برای حسین آمدند و برای خدای حسین ماندند از غیر حسین و خدایش رهیدند و غیر حسین و خدای حسین هر چه باشد حتی عبادت، خسران است؛ چرا که عبادت گرد قبله حسین گشتن است و در راه او فدا شدن و برای خدای او جان دادن.
کربلا هر سرزمینی است که از آن می شود پرواز کرد و آغاز نمود و عاشورا هر لحظه ای است که می شود از غیر حسین و خدای او رهید و به حسین و خدای او رسید.
کربلا و عاشورا زمان و مکانی اند که مصداق های سوره عصر را می شود در آنها یافت و سوره عصر در هر زمان مصداق می خواهد و بر می گزیند که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا...
و کربلا نمی شود و عاشورایی نمی ماند مگر مومن، صالح و مصلح، مبارز، حق طلب و صبور...
والعصر... ان الانسان لفی خسر... الا الذین امنوا و عملوالصالحات و توصوا بالحق و توصوا بالصبر

مسیح

درون خانه جمعیتی عظیم نشسته بودند...

هربار که خواست آغاز کند پدرجهالت نمی گذارد.

مهمانی دیگری برگزار شد و بالاخره حرف خود را زد و در آن مهمانی جانشین برگزید.(یوم الدار)

چندی بعد جانشین شجاعانه در بستر او آرام گرفت تا جان را به آرامی از صحنه خطر به سلامت گذر دهد(لیلة المبیت)

روزی ردای خود را بر سر چهارتن کشید و آنها را مبرا از خطا خطاب می کرد و جانشین در میان آن چهار تن بود(آیة التطهیر)

بعدها در هر جنگی یگانه محافظ رزمی و عقیدتی نبی،جانشین او بود و در خندق درباره او فرمود:ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین(یوم الخندق)

و در خیبر مهم ترین نقش را عهده دار شد و سردار خیبر نام گرفت(یوم الخیبر)

و در برکه ای هنگامه برگشت از حجة الوداع دستش را بالاگرفت و او را خواند و به مردم شناسانید(یوم الغدیر)

روز شهادت قلم خواست تا برکاغذ حک کند و ثبت کند نام او را بعد از خود..

اما برخی اکراه داشتند از بردن و نوشته شدن نام او(یوم الشهادة)

و روز تدفین،او بود که غسل داد و کفن کرد و تدفین نمود و حال آنکه برخی در سقیفه بنا گذار بدعت بودند.(یوم السقیفه)

و بعد از آن آزردند نامردمان پاره تن اش را و او را..غصب کردند حق شان را

و او ماند تا ماندگار شود نامش...

و بر عرش الهی نوشتند نامی که نمی خواستند نامردمان برده شود تا مغصوبش کنند.

علی...نامی که خدا انتخاب کرد و عزت داد و بالا برد.

روزی عالم علی را خواهد شناخت و از این غربت رهایی می یابد...اما خدا کند ما اسباب شناخت علی باشیم.

غدیر روز ولایت و عالی شدن بر رهپویان علی مبارک.

 

سید میثم میرتاج الدینی

یکی از آیاتی که در مورد امام زمان است این آیه است:
و نريد ان نمن على‏ الذين استضعفوا فى ‏الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين، و نمكن لهم فى ‏الارض‏» سوره قصص آيه 5.
و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روى زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم.
اين آيه اگر چه به مناسبت داستان فرعون و موسى و بنى‏ اسرائيل نازل شده است، اما مدلول آن عام بوده و بيانگر سنتى است كه خداوند در ميان مردمان جارى ساخته است.
به عبارت ديگر اين آيه بيان مى‏ كند كه خداوند بزودى دستان مستضعفان را مى ‏گيرد تا آنها را بر مستكبران غالب سازد و آنها را وارث شهر و سرزمين مستكبران نمايد.

در حديثى كه «مفضل ‏بن عمر» روايت كرده چنين آمده است:
«سمعت اباعبدالله، عليه‏ السلام، يقول: ان رسول‏ الله، صلى‏ الله ‏عليه ‏وآله، نظر الى على و الحسن و الحسين، عليهم‏ السلام، فبكى و قال: انتم المستضعفون بعدى.
قال المفضل: قلت: مامعنى ذلك؟ قال: معناه انكم الائمة بعدى، ان‏ الله عزوجل يقول: «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى‏ الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين‏» قال، عليه‏ السلام: فهذه الآية جارية فينا الى يوم القيامة.»
از اباعبدالله (امام صادق)، عليه ‏السلام، شنيدم كه فرمود: پيامبر اسلام، صلى ‏الله ‏عليه ‏وآله، نگاهى به على، حسن و حسين، عليهم‏ السلام، انداخت و در حالى كه گريه مى‏ كرد فرمود: شما مستضعفان پس از من هستيد.
مفضل مى ‏گويد: پرسيدم معناى اين سخن چيست؟ و امام [در جواب] فرمود: معناى اين سخن اين است كه شما امامان بعد از من خواهيد بود. خداوند، عزوجل، مى‏ فرمايد: «و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان روى زمين نعمت دهيم و آنان را پيشوايان سازيم و وارثان گردانيم.»

در نهج ‏البلاغه نيز چنين آمده است:
عطف الضروس على ولدها. و تلا عقيب ذلك: و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى‏ الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين.»
دنيا بر ما [آل محمد] بازگردد و مهربانى نمايد مانند بازگشت‏ شتر بدخو و گازگير به بچه خويش و در پى آن خواند: مى ‏خواهيم بر آنانكه در زمين ناتوان شمرده شده‏ اند منت نهاده [توانا و بزرگوارشان گردانيم] آنها را پيشوايان و ارث برندگان [زمامداران دين و دنيا] قرار دهيم.
«ابن ابى‏ الحديد» (خودش سنی است)در شرح اين كلام اميرمؤمنان، عليه ‏السلام، مى‏ گويد:
«اماميه گمان مى‏ كنند اين كلام خداوند وعده ‏اى است از سوى او نسبت‏ به امام غايبى كه در آخرالزمان مالك زمين مى‏ شود. اما اصحاب ما [اهل سنت] مى‏گويند: اين كلام وعده ‏اى است نسبت‏ به امامى كه مالك زمين مى‏ شود و بر همه سرزمينها چيره مى‏شود. اما لازم نيست كه اين امام در حال حاضر موجود باشد، بلكه براى درستى اين كلام تنها همين كه او در آخرالزمان به دنيا بيايد كفايت مى‏كند.»
اما بايد گفت: در اينكه آيه مزبور وعده به ظهور امامى است كه پيش از برپايى قيامت مالك زمين شده و بر همه سرزمينها چيره مى‏ شود، اتفاق نظر وجود دارد و تنها اختلاف در اين است كه آيا اين امام در حال حاضر وجود دارد يا اينكه خير، او به موقع خود متولد مى‏ شود؟ اما به هر حال در اين موضوع ترديدى ‏نيست كه اين امام از فرزندان على، عليه ‏السلام، خواهد بود.

مبحث چهارم
بحث بدین جا رسید که با بدعت وارد کردن در دین رسول خدا توانستند ضربات مهلکی وارد کنند و گفتیم یهود این بدعت ها را وارد کرد.
اما سوال این است چگونه یهود بدعت را وارد کرد؟
1-با تغییر دادن مساله جانشینی رسول خدا.
جانشین رسول خدا را خداوند انتخاب کرد و به رسول فرمان داد در غدیر خم بگوید جانشین علی است اما بعد از رحلت مساله از امامت به سمت خلافت تغییر می کند.این اولین بدعت.(ولایت و خلافت را انتخابی دانستند نه انتصابی..در این باره بیشتر خواهیم گفت)
ممکن است بپرسید خلفاء که مسلمان بودند یهود پس کجای قضیه است؟
این یک داستان مفصل دارد.
خلاصه عرض کنم..دو خلیفه اول و دوم به تجارت رفته بودند در مسیری به یک عالم یهودی برخورد می کنند.پس از جلسه با او درمی یابند رسول خاتم در حال بعثت است وبه توصیه آن یهودی به سرعت باز می گردند و خود را در زمره مسلمانان قرار می دهند.

ادامه دارد...

 

سیدمیثم میرتاج الدینی

مبحث سوم
بدین جا رسیدیم:
جامعه ای که مآل اندیش شود غیرت دینی اش از بین می رود.علی را دست می بندند،ناموس خدا را کتک می زنند و...
چه کسی پشت قضایا بود؟
یهود...(درپستهای بعدی با دلایل تاریخی اثبات خواهیم کرد اگر عمری باقی باشد)
آنها برای محو دین:
1-بدعت گذاری کردند.
2-با بدعت مردم را دنیا پرست کردند.
3-مردم دنیا پرست متوقع شدند و مآل اندیش،
4-غیرت از بین رفت و دین محو شد.
همه این مسایل را تطبیق به انقلاب خودمان دهید.شاید تحلیل خوبی نصیبتان شود.

پاورقی:به پستای قبل رجوع شود برای تحلیل بهتر

ادامه دارد...

 

سیدمیثم میرتاج الدینی

مبحث دوم
بدین جا رسیدیم که مردم زمان پیامبر مآل اندیش شدند.
و قدری در این باره گفتیم.
اما سوال این بود...مگر پیامبر از دنیاپرستی منع نکرده بود؟چرا اصحاب نبی اینگونه شدند؟
جواب واضح است...
  بدعت در دین آوردند و ارزش ها ضدارزش شد و به عکس...
بدعت ها آمد،دنیا پرستی را جلوه داد.
جامعه ای که مآل اندیش شود غیرت دینی اش از بین می رود.علی را دست می بندند،دختر رسول خدا را کتک می زنند و...
ولایت غصب می شود.
فدک به زور ستانده می شود.
اما چه کسی پشت قضایا بود؟

ادامه دارد...


سید میثم میرتاج الدینی

مبحث اول


چه می شود که مردم زمان پیغمبر که جان شان را برای اسلام می دادند،در زمان علی او را تنها می گذارند؟

مآل اندیشی ..مهم ترین سبب

مآل اندیشی یعنی(پیش خودش فکر می کرد:زحمت برای اسلام کشیده ای،خون دل خورده ای،شکنجه شده ای،حالا وقت آن رسیده به خودت،زن و بچه ات،زندگی ات برسی.خانه داشته باشی،مرکب سواری،اموال و دارایی
چرا که دیگر اسلام به حکومت رسیده است.
آنهایی که دیروز غصه می خوردند چرا شهید نشده اند امروز ادعای داشتن حق در خزانه دارند،افرادی که در شعب با یک دانه خرما روز را سپری می کردند امروز به غذای عادی و معمولی اکتفا نمی کنند،مجاهدین بدر و احد و خندق ییلاق نشین شدند و در اطراف مکه ویلا سازی کردند،باغ خریدند،و...)
چه شد مآل اندیش شدند؟
چون میل به دنیا پیدا کردند.
مگر رسول خدا نفرموده بود دنیا زندان مومن است.از هوا و هوس بپرهیزید.دنیا پرستی تباهی می آورد؟
اینها که یاران رسول بودند چه شد؟یادشان رفت؟
نه!!
ادامه دارد...

 

سیدمیثم میرتاج الدینی

zanab بازدید : 8 1392/07/06 نظرات (0)

#سوره-حمد (6)
"ایاک نعبد و ایاک نستعین"
مراد از این آیه چیست و چه باید از آن بفهمیم؟
در این ایه دو نکته بسیار حائز اهمیت است:
توحید در عبادت:یعنی هیچ کس و هیچ چیز را شایسته پرستش ندانیم جز ذات مقدس پروردگار(همان که رب و خالق است)
توحید افعال:تنها مؤثر حقیقی را در عالم فقط و فقط خدا بدانیم.( اثرش در حوادث مهم زندگی دیده میشود، مثل ازدواج، کنکور، بیماری و ... پس پول،پارتی،...تأثیری ندارند) البته به این معنا نیست که دنبال اسباب نرویم بلکه از عمق جان متوجه باشیم هر سببی تأثیری که دارد به فرمان خداست.
این تفکر باعث میشود که انسان از همه کس و همه موجودات بریده و تنها بخدا پیوند بخورد.

 

شهریاری

تعداد صفحات : 11

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 107
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 13
  • آی پی امروز : 62
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 71
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 82
  • بازدید ماه : 77
  • بازدید سال : 280
  • بازدید کلی : 5,406
  • دیگر وبلاگ ها